شعر در مورد بروجرد ، شعر زیبا و کوتاه و لری درباره شهر بروجرد استان لرستان
شعر در مورد بروجرد
شعر در مورد بروجرد ، شعر زیبا و کوتاه و لری درباره شهر بروجرد استان لرستان همگی در سایت چوقای سیاه.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
شعر در مورد بروجرد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد شهر بروجرد
دمی همراه ما شو با بروجرد
سفر کن از ولایت تا بروجرد
در اینجا شهری از آیینه بینی
صفای عشق را در سینه بینی
طنین انداز ، نامش در جهان است
که اینجا مامن فرزانگان است
ز سرسبزی تنی انبوه دارد
دلی چون برفِ اسپیکوه دارد
شنو از شاعری اهل همینجا
بهارِ خرّم این شهرِ زیبا
ز”مرشد” شاعر دوران پیشین
که یادش مانده در اوراق زرین :
“خوشا فصل بهاران بروجرد
خوشا احوال یارانِ بروجرد
کشد نورِ تجلی پرده بر رخ
ز شرمِ گلعذارانِ بروجرد…”
بهشتِ شادی و دریای نور است
بروجرد از صفا”دار السّرور” است
بروجردی صفای آب دارد
دلی قرمزتر از عنّاب دارد !
طنین اندازِ عالَم داستانش
جهان مسرور گشت از عالِمانش …
بروجرد و خیابانهای خوبش
خیابانگردیِ وقت غروبش !
“بهار” و “جعفری” و “طالقانی”
پل “لف آر” و “یخچال” است و “قانی”
خیابان “مدرس” “کوی” “قدغون”
محله ی “گوشه “و میدان “رازون”…!
صفا و صوفیان،کوی وزیری
بهارستان و خرم، باغمیری
اگر باشی تو اهل دین وآیین
شوی آخر مقیم “ناسکّدین”
سه راه جعفری غرقِ تماشاست
میان راستابازار غوغاست
بیا تا سوزنی و باغ ملی
برای ثبت اسناد سجلّی!
اگر داری هوای سیر و گلگشت
مشو غافل ز “ونّایی “و”گلدشت”
میانِ ظلمتِ شبهای بی حد
“چغا” چونان نگینی می درخشد !
خداناکرده گر دردی دهد دست
شفای تو درآش “وَرکواز” است!
اگر هست اشتهای تو حسابی
برو سوی حبیب اله کبابی!
حلیمش مایه دار وبی نظیر است
دلم دربند “ترخینه” اسیراست…
چرا ازبین مردم رخت بسته
صفای مردمانِ “چال پسته”؟!
………
خزان ای کاش تابستان بگردد
خدایا! شهرِ ما استان بگردد !
شعر کوتاه در مورد بروجرد
بهشت شادی و دریای نوراست
بروجرد از صفا “دارالسرور”است
به نیکی درجهان پیچد طنین اش
بروجرد است و فرهنگ بَرین اش
ببین اسطوره های بی نشان را
که “آرش”برگرفت اینجا کمان را
حصارِکهنه ای دارد فرارو
بروجردی که باشد “شهرِ بارو”
بیا بنگر گلستانِ زمینی
صفای “تختی”و اعیان نشینی!
اگر روحی زتن آزاد داری
بدان! جایی به “جون آباد ” داری!
اگر از” سوزنی” گاهی گذشتی
بزن کوبیده با دیزیِ مَشتی.. !
صفای باغ و آیینه کجا شد؟
بگو احساسِ دیرینه کجا شد؟
تمامِ حاصلِ عمّه قمرتاج
به دستِ بچه هایش گشت تاراج!
بگو آن باغهای بی کران کو؟!
زلال “تِیج” و شورِ ماهیان کو؟
بگو فیلمِ درِپیتی کجا شد؟!
تماشای “گرین سیتی” کجا شد؟!
چرا ازبین مردم رخت بسته
صفای مردمانِ “چال پسته”…؟!
محرّم ،کُنجِ سقاخانه بنشین
به هرکاشانه ای رنگِ عزا بین!
ببین بی تابیِ روشن ضمیران
شکوهِ عشق را در خرّه گیران!
ببین که سکّه ی مهر است رایج
بگیر از خانه ی” آقا ” حوائج
اگرخواهی که تاثیرش بدانی
ببر از خانه ی او استکانی…
بیا تا لهجه ی بومی بجوییم
کمی حرفِ بروجردی بگوییم…
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد بروجرد
دست نابینا بگیر ای آنکه بینایی ، از آنک
دست نابینا گرفتن فرض بر بینا بود
زحمت نادان بکش ای دانایی ، از آنک
زحمت نادان کشیدن فرض بر دانا بود
اسماعیل ناصح الممالک بروجردی
شعر درباره بروجرد
آن چه شهری است که شایستهی فرمان باشد
جز بروجرد که زیبای لرستان باشد
پایتخت لر و لر تابع این شهر بود
که به فتوای جهان مهد بزرگان باشد
شهر زیبای بروجرد که از هر جهتش
بهتر آن است که خود مرکز استان باشد
من بروجردیم و فخر من است این گفتار
آرزویم همه آن است گلستان باشد
استاد جعفر خرسندی ( متولد بروجرد)
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد بروجرد
خوشا شهر بروجرد و صفایش
بهاران سبزه زار و چشمه هایش
زمین زرخیز و حاصل خیز و پر نم
طبیعت کرده توصیف و ثنایش
خیابانها و میدانهای زیبا
گل و ریحان و نرگس لاله هایش
به فصل میوه چیدن باش و بنگر
به صدها رنگ بینی جلوه هایش
شریفی گر کند وصف بروجرد
نگوید یک ز صدها وصف هایش
خدایا خطه ی زرخیز ما را
نگهدار از زوال و فتنه هایش
استاد علی شریفی ( متولد بروجرد )
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری درباره بروجرد
ای بروجرد تو خود مهد عزیزان بودی
مهد آن مهر درخشندهی کیهان بودی
از چه رو غمزده و زار و پریشان شدهای
تو که از حجت حق با سر و سامان بودی
خاک غم بر سرت ای خاک طربناک که ریخت
تو که چون مرغ سحر شاد و غزلخوان بودی
تو برفتی و دل خلق جهان آزردی
پرچم دین نبی را تو نگهبان بودی
بی تو ای آیت عظمی چه کند طفل یتیم
چون تو هم سایه و هم اشک یتیمان بودی
استاد جعفر خرسندی ( متولد بروجرد )
شعری در مورد بروجرد
صادق وطن عزیز خود دارد دوست
شد جوهر حب الوطنش در رگ و پوست
مشهور به صادق بروجردی اوست
قبرش چو بهشت جاودانی نیکوست
استاد میرزا صادق بروجردی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره شهر بروجرد
عروس غرب ایران است بروجرد
شکوه نوبهاران است بروجرد
نگین دشتهای سبز زاگرس
مرا ملک سلیمان است بروجرد
به تن کرده حریر ارغوانی
به دامان لاله زاران است بروجرد
به سر تور سپیدش از شکوفه
هَزاران را ، بهاران است بروجرد
نسیم دلکش و سکرآفرینش
می جام نگاران است بروجرد
شکوه و اوج اعجاز خداوند
به گاه برگریزان است بروجرد
حریم و زادگاه چشمه ساران
سپیدار و چناران است بروجرد
بهشت را تکه ای یک روز گم شد
کنونش نام اینسان است : بروجرد !
استاد آرزو رحیمی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره ی بروجرد
ای شهر قدیمی و قشنگم
ای یار عزیز و شوخ شنگم
هر جا که برم ، ورت ممیرم
مه مرده ی او شوا قشنگم
ای شهر ایما پر از ستاره
امشو دل مه هواته داره
مه عاشق او آب و هواتم
مه مرده ی او کباب ناوام
ا نوک چوقا تا وره گلدشت
زیبا همه کوه ات و در دشت
ای شهر وریری یرد ، زادگاهم
بسته همه چیز تو و ناف ام
ونایی تو پر از صفایه
جایی مثل تک درخت ، جماله
ا تختی و جعفری ، بهارت
تا سعدی و حافظ و صفایت
هر جا که برم ، مه شم هوایی
د فکر تونم ، کاری نداری
ای شهر پر از گلا و سبزه
هر فصل تو و یه عالمی میرزه
احمد معطری ( متولد بروجرد )
شعری درباره ی بروجرد
در بروجرد سیلی خروشان
آمد و شهر را ریشه کن کرد
خانه و مسجد و خانقه را
زیر بالا چنان بو مهن کرد
کوچه و کوی و بازار و برزن
صاف و هموار همچون دهن کرد
ناگهانی بلای جهانسوز
عرصه بر خلق رنج و فتن کرد
چنگ چنگیزیان را مگر بند
بر گریبان و هم پیرهن کرد
هم ز تاتاریان تیره روزی
بهره ی روشنان کهن کرد
باد سرد خزان مغول را
چیره بر گلستان و چمن کرد
شهر دار السرور بروجرد
او مبدل به بیت الحزن کرد
چرخ از این کارها کرده بسیار
ای بسا گلشن او گو لخن کرد
هم (حزین) را نوا داد از نو
عور را شاد از پیرهن کرد
استاد حسین حزین بروجردی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری درباره بروجرد
این خاک بروجرد که دانا خیز است
از فقر دو چشم خلق او خونریز است
گر لطف خدای و مهر شه یار شود
هم عالم و هم شاعر و صنعت خیز است
سید ماشاءالله رابط (متولد بروجرد)
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد شهر بروجرد
به شهر بروجرد و خرم فضاش
که همچون بهشت است زیبا قسم
( به شاداب ) و طرح غزلهای او
بتو ای غزال فریبا قسم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر کوتاه درباره ی بروجرد
ای امیری که شد از همت فرزانهء تو
خطهء شهر بروجرد چو فردوس برین
شهر ما شهرهء آفاق شد از سعی نکوت
نام ما زینت اوراق شد از چون تو مهین
بوده تا شهر بروجرد ندیده است به خود
حکمرانی چه تو بر بنده و مولا خوشبین
نام تو آمده محمود و موید لقبت
با تو این نام و نشان هست چه ماه و پروین
اگر این عقده گشاید قلم سجادی
خدمت نوع نموده است بدستور متین
شعر درباره شهر بروجرد
بروجرد چه خوش آب و هوا و چه زیبا و لطیفی
چه سرسبز و چه پر گل ، تو اعجاز عجیبی
مثل برگهای سرسبز شمالی ، بروجرد
چه خوش طعم ، چه شیرین مثل قند و نباتی ، بروجرد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری درباره ی بروجرد
در این جا نیست کس آگه ، ز ناکامی و محرومی
هوایش بسکه راحت بخش و دلجو اتفاق افتاد
کنون دارد بروجرد از رواق و طاق این منظر
همان رونق که دارد بوستان ، از لاله و شمشاد
چو طوفان خواست تاریخش ز استاد خرد ، گفتا
مدام این خانه بادا یارب از احسان وجود ، آباد