گلچین زیباترین شعر در مورد تفنگ
شعر در مورد تفنگ
در این مطلب سعی کرده ایم حدود ۱۰۰ شعر از اشعار زیبا را در مورد تفنگ برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
صدای نام تو
سنگیست که به دریاچهی آرام پرتاب میشود
نام تو
صدای آرام سمضربههاییست در شب
روی شقیقهی من
نام تو
شلیک سریع تفنگی مسلح شده است
شعر در مورد تفنگ
از عشق
اگر به زبان آمدیم فصلی را باید
برای خود صدا کنیم
تصنیفها را بخوانیم
که دیگر زخمهامان بوی بهار گرفت.
بمان:
که برگ خانهام را به خواب دادهای
فندق بهارم را به باد
و رنگ چشمانم را به آب.
تفنگی که اکنون تفنگ نیست،
و گلولهیی که در قصهها
عتیقه شده است
روبروی کبوتران
تشنگی پرندگان را دارد.
شعر در مورد تفنگ بختیاری
شلیک هر گلوله خشمی است
که از تفنگ کم میشود
سینهام را آماده کردهام
تا تو مهربانتر شوی…
شعر در مورد تفنگ برنو
چه فرقی می کند “دوستت دارم” هایت را
قبلا به پای کسی ریخته باشی یا نه
وقتی این تفنگ
با آخرین تیرش هم مرا خواهد کشت!
شعر در مورد تفنگ سرپر
من دیگر
تفنگم را شسته و آویختم
چشم هایت
شکارم کردند
شعر در مورد اسلحه
زبانِ تو را می فهمم
مثل گلوله ای
که زبانِ تفنگ را می فهمد
شعر درباره تفنگ
چشمت تفنگ است
و نگاهت
گلوله ایی
تو
قلبی را نشان رفته ایی
خطا حتی اگر کنی
شعر درباره تفنگ برنو
درخت که می شوم
تو پائیزی
کشتی که می شوم
تو بی نهایت طوفانها
تفنگت را بردار
و راحت حرفت را بزن
شعر لری در مورد تفنگ
بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
باور کنید که پاسخ آیینه سنگ نیست
سوگند می خورم به مرام پرندگان
در عرف ما، سزای پریدن تفنگ نیست
شعر لری درباره تفنگ برنو
همیشه اول و آخر تو می بری از من
تمام وقت را صرف صلح و جنگ نکن
فقط بخواه به پایت نمرده جان بدهم
برای کشتن من خواهش از تفنگ نکن
شعر در مورد تفنگ سر پر
عشق! آن هم وسط نفرت و باروت و تفنگ
دانه انداخت و از شرم ندیدم تله را
و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم
با تو برگشتم و مجبور شدم قافله را…!
شعر درباره اسلحه
امشب افسوس نشد بر سر قولم باشم
نشد از فاصله ها غصه تراشی نکنم
گر تفنگی برسانند به من، نامردم
تا سحر مغز خودم را متلاشی نکنم!
شعری درباره تفنگ
این جوانی جزتو خیلی چیزها را هم گرفت
ازدوچرخه تا تفنگ و تیله هایم حیف شد
قدر انگشتان دستم دوستت میداشتم
دیر فهمیدم که کم بود ادعایم حیف شد
شعر درباره ی تفنگ
پرنده باش، دل آسمان برای تو تنگ است
اگرچه آنچه به راه تو دوخته ست، تفنگ است
نترس، اهلی دنیا نشو، به خاک نشستن
برای آن که دلش رنگ آسمان شده، ننگ است
شعر لری درباره تفنگ
زبس بکشت حسد خرمن است آفتها
دمیکه تیر نبارد تفنگ میبارد
زدام حادثه (بیدل) رهائی امکان نیست
که قطره تو بکام نهنگ میبارد
شعر در مورد تفنگچی
ما چرا از کاروان جامانده ایم
دوستان رفتند و ما وا مانده ایم
سالها بودیم در میدان جنگ
ما چرا ماندیم در عصر تفنگ؟
با رفیقان دل و عطر و جهاد
سادگی های قشنگ و بی عناد
شیر مردانی که خون پرداختند
پهلوان هائی که انسان ساختند
سجده هامان بود در احساس ها…
فکه ها ، دهلاویه ، میراث ها…